پارت شصت و سوم :


خیال آن دو را تنها گذاشته و به داخل عمارت می‌رود.هژیر پریشان خاطر می‌گوید:مهسا چمدون بسته داره می‌ره.برو راضیش کن نره.من دیگه مهسام بره می‌میرم.
برای لحظه‌ای صدای نجمه در سرش می‌پیچد:«برادرات آیه.برادرات هاتف رو از زندگی ساقط کردن»آه می‌کشد.دلش دیگر برای هیچکدامشان نمی‌سوزد.بالاخره دنیا دار مکافات است.کسی را آزردی حتما آزرده خاطر خواهی‌شد.از هر دست بدهی از همان دست پس می

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۱۱ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۲۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • گندم

    ۲۴ ساله 00

    بی صبرانه منتظرم تا ببینم چی میشه..آیه چیکار میکنهههههه

    ۴ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    باید دید اصلا می‌تونه کاری بکنه یا نه

    ۴ ماه پیش
  • ستاره

    00

    آفرین به آیه امیدوارم اتفاقی براش نیفته وانتقام همه ی اون بدبختی هاراازشون بگیره💐

    ۴ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    اگه بتونه دست تنها

    ۴ ماه پیش
  • فاطمه

    ۴۰ ساله 00

    شهره کینه چی را داره من متوجه نشدم؟

    ۴ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    توضیح داده میشه

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.